زهرا عاشق توت فرنگی

سلام توت فرنگی من. الهی که مثل توت فرنگی بخورمت واقعا هم وقتی بوست می کنم طمع توت فرنگی میده ازبس که توت فرنگی میخوری عاشق توت فرنگی هستی وقتی به  باغچه سر میزنیم مستقیم میری سراغ توت فرنگی ها واسه خودت میچنی وبالذت نوش جان میکنی. عمه هم که هی واست آدامس میده، مادربزرگت هم شکلات شماهم که همه راصرف میکنین میترسم دندونات خراب بشن. بزنم به تخته یه کم این روزها غذا خوردنت درست شده وقتی غذا میخوری خیلی خوشحال میشم بابایی  هم که چای خورت کرده ولی اینم بگم برات به خاطر بدغذا بودنت خواستم از شیر بگیرمت از بس که شیر میخوردی . درواقع یه  هفته ندادم یعنی3شب خوردی بعدش نه .ولی بعد یه هفته شدیدا مریض شدی هرچی میخوردی بالا میاوردی اون شب تا صبح به خاطر دل درد گریه کردی هیچی آرامت نمی‌کرد بابا یی هم دیگه چاره ساز نبود.و دعوام میکرد که زود گرفتمت به خاطر  اون مریض شدی .بالاخره تونستی دوباره شیرت وبه دست بیاری امان از دست تو خیلی راحت از شیر گرفته شده بودی اصلا هم سراغش و نمیگرفتی خلاصه از دکترت پرسیدم که اشکال نمیکنه اگه دوباره شیر بخوری گفت نه  وخوردی .ولی خوب نمیدونم شاید به خاطر همون یه هفته است که غذا خوردنت خوب شده ایشاالله همیشه این جور باشه. روسری ها رومیندازی سرت و واسه خودت عروس میشی ونانای میکنی اینم بازی جدیدت .بابایی برات 2تا بلدرچین گرفته تا باهاشون بازی کنی هرروز براشون آب ودون میدی باهاشون حرف میزنی خیلی هم خوشت میادالبته یکیش بعد مدتی مرد تنها موند.وقتی بابایی میره سر کار همش پشت سرش گریه میکنی الهی قربون گریه هات برم من هر روز گوشی  را میاری میگی به بابایی زنگ بزنم تا باهاش حرف بزنی وقتی هم که حرف میزنی دیگه محال گوشی را از دستت بگیرم.دیگه داری جمله سازی میکنی ،مطلبی که میخوای بگی رو کامل میرسونی قررررربونت برم الهههههی ،همش میری در رو باز میکنی میدویی کوچه، نمیتونم بیارمت خونه دیگه کم کم  نمیتونم از پست بر بیام وازیک تاچهار را میتونی بشماری.20ماهگی.